سال پنجم بعثت، موقع وضع حمل، خدیجه فرستاد پی چند تا از زن‌های قریش اما، هیچ‌کدام حاضر نشدند بیایند. پیغام داده بودند:"آن روز که به تو گفتیم با محمد ازدواج نکن، برای حالا بود." خدیجه از درد به خود می‌پیچید که چند تا زن وارد اتاق شدند. نشستند اطراف رخت‌خواب. چهار زن گندم‌گون، بلندبالا و باوقار. خدیجه بهت‌زده نگاه می‌کرد، یکی از آن‌ها گفت:" نترس! ما از طرف خدا برای کمک به تو آمده‌ایم من ساره، همسر ابراهیم هستم، آن یکی آسیه، دختر مزاحم، است. سمت راستی، مریم دختر عمران و مادر عیسی است. نفر چهارم کلثم، خواهر موسی است." کمک کردند فاطمه به دنیا آمد، با آب کوثر او را غسل دادند. نوزاد به حرف آمد:" أشهد آن لااله‌الا‌الله و أن أبی رسول‌الله سید‌الانبیاء و أن بعلی سید الاوصیاء و ولدی ساده الاسباط." به همه‌ی ن بهشتی سلام کرد، هر کس را با اسمش. ادامه مطلب

شروع نویسندگی من در اینترنت

سین جیم : مگر ما میمون هستیم که باید تقلید کنیم؟

احکام : دعا کردن در نماز به زبان فارسی

خدیجه ,مادر ,تو ,یکی ,أن ,زن ,به تو ,و أن ,چند تا ,را غسل ,کمک کردند

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بازسازی منزل و آپارتمان بی پرده... موروِنا نمایندگی کاظمی مشاوره و خدمات بیمه ایی به صورت آنلاین و حضوری my writings خلاصه کتاب راهنمایی و مشاوره تحصیلی و شغلی شفیع آبادی SmartPLS کنج محنت آباد کتاب سئو خدمات ساختمانی موسوی